جدول جو
جدول جو

معنی چه چیزی - جستجوی لغت در جدول جو

چه چیزی
(چِ)
ماهیت. اصل و کنه هر چیز: چنانک اندررسید به چه چیزی روان و تصور کردن وی چنانک گردیدن به نامردن روان و تصدیق کردن به وی. (ابن سینا دانشنامه علائی ص 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چِ)
مرکب از ’چه’ حرف استفهام + ’چیز’، کدام چیز. ای شی ٔ: مهیم، چه چیز حادث شد ترا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ناداری، تنگدستی، (یادداشت بخط مؤلف)، بی ارزش، بی قیمت، بی ارج، بی قدر، بی سنگ، بی وقر:
کجا تو باشی گردند بی خطر خوبان
جسمت را چه خطر هر کجا بود یا کند،
شاکر خوارزمی،
هرکس که شاد نیست بقدر و بجاه او
بیقدر باد نزد همه خلق و بی خطر،
فرخی،
رسد ز خدمت او بی خطر بجاه و خطر
کند ز خدمت او بی یسار ملک و یسار،
فرخی،
بس بی خطر و خوار کام یابی
زین جای بی اندام و عمر سوتام،
ناصرخسرو،
این روزگار بیخطر و کار بی نظام
وام است بر تو گر خبرت هست وام وام،
ناصرخسرو،
در چشم همت تو کزو دور چشم بد
سیم حلال بی خطر است و زر عیار،
سوزنی،
، بی رنج، نادشوار، بی مشقت:
اگر نیافت خطر بی خطر مگر به درم
درست شد که خرد برتر و به از درمست،
ناصرخسرو،
بی خطر باشد فلان با او چنانک
پیش زرگر بی خطر باشد کلال،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مقابل چیز. (یادداشت مؤلف). لاشی ٔ. عدم. ناچیز:
همان کز نه چیز آفریده ست چیز
ز چیز ار کند چیز نشگفت نیز.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نه چیز
تصویر نه چیز
ناچیز غیرشی: (گوئیم که آفریدگار نه چیزست و نه نچیز)
فرهنگ لغت هوشیار
افلاس، بی نوایی، تنگ دستی، درویشی، فقر، مسکنت، مفلسی، نداری
متضاد: توانگری، دولتمندی، غنا
فرهنگ واژه مترادف متضاد